انکس که میگفت دوستت دارم عاشقی نبود که ب شوق من امده باشد...رهگذری بود که روی برگ های پاییــــزی راه می رفت و این صدای خشــــ خشـــ برگها همان اوازی بود که گمانـــــــــــ میکردم می گوید:دوستتـــــــــــ دارمـــــــــ
نظرات شما عزیزان:

مبارکـــــــ باشه . . . سوال فرعی نداشتیما برادر خخخ

مرسی که اومدی ادریان جونــــــــ

.gif)
خب زحمت اونا رو همــــــ میکشیدی . . .

.gif)
.gif)
ممنونـــــ که اومدی گلمــــ . . . مگه پستی رو خالی از نظر همــــ گذاشتی تو خخخ
جابجا بر سر سنگ.
كوه خاموش است.
مي خروشد رود.
مانده در دامن دشت
خرمني رنگ كبود.
سايه آميخته با سايه.
سنگ با سنگ گرفته پيوند.
روز فرسوده به ره مي گذرد.
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پي يك لبخند.
جغد بر كنگره ها مي خواند.
لاشخورها، سنگين،
از هوا، تك تك ، آيند فرود:
لاشه اي مانده به دشت
كنده منقار ز جا چشمانش،
زير پيشاني او
مانده دو گود كبود..